درود

رفتم وبلاگ کلافه طراحی دکوراسیون رو دیدم یاد این عکس افتادم ببینید!!



موفق باشید

بدرود

درود

الان اینترنتم قطعه ( ساعت ۱۲:۴۰) حالا من چطور اومدم دیگه جای سوال داره ping گرفتمtime out میده ایرانسل هم قطع شده  نمی دونم چرا یه دفعه اینطوری شد.

گفتم فردا کلاس ندارم تا دیر وقت میتونم بشینم که حالمون گرفته شد اساسی  حالا من هم از رو نمی رم میشینم تا بیاد. شاید بیاید...

یکم از پروژه ام رو انجام میدم تا بیاد

بدرود

آشنایی 1ساعته،نامزدی2روزه،زندگی3هفته ای

آشنایی یک ساعته و نامزدی سه روزه با ازدواج سه هفته یی پایان یافت و زوج جوان پس از 21 روز


زندگی مشترک با مراجعه به دادگاه خانواده اعلام کردند حاضر به تحمل یکدیگر نیستند.

این زوج جوان که چندی پیش در یک مراسم عروسی با یکدیگر آشنا شده بودند، پس از


یک ساعت گفت وگو در حاشیه این مراسم شیفته و دلبسته همدیگر شدند و همان جا


پیمان بستند با هم ازدواج کنند. این دو که آرمین و سمیرا نام دارند و 25 و 23 ساله


هستند در حالی تصمیم به این کار گرفتند که پیش از این هیچ گونه آشنایی با هم


نداشتند و در جشن عروسی برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردند.


آرمین و سمیرا تا پایان یافتن این مراسم دوران نامزدی شان را آغاز کردند اما در این دوره


که سه روز بیشتر به طول نیانجامید نیز به تحقیق درباره یکدیگر نپرداختند و پای سفره


عقد نشستند.


سمیرا پیش از جاری شدن خطبه عقد اعلام کرد به خاطر علاقه اش به آرمین مهریه اش را فقط 7 سکه بهار آزادی در نظر گرفته است.

بدین ترتیب این دو جوان زندگی مشترک شان را آغاز کردند اما ازدواج آنها فقط سه هفته دوام آورد و آن دو دیروز برای جدایی به شعبه 268 دادگاه خانواده مراجعه کردند.

سمیرا که در جلسه دادگاه به شدت متاثر بود و می گریست به قاضی حسن عموزادی گفت: هنگامی که در جشن عروسی یکی از دوستانم با آرمین آشنا شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم هیچ گاه به تفاوت هایی که بین ما وجود دارد فکر نمی کردم و تصور نمی کردم بتوانم فقط سه هفته با او زیر یک سقف زندگی کنم.


او در مورد ریشه این اختلافات گفت: من در خانواده متمول زندگی می کردم و در خانه پدرم تمام امکانات برایم مهیا بود اما وقتی با آرمین ازدواج کردم متوجه شدم مرد خسیسی است و به همین دلیل زندگی در کنار او برایم سخت و غیرقابل تحمل است.

او نه تنها پول کافی در اختیارم قرار نمی دهد بلکه برای هر خرید کوچک و کم اهمیتی نیز مرا بازخواست می کند. وقتی این تفاوت ها را حس کردم با او صحبت کردم تا از هم جدا شویم. حالا نیز حاضرم مهریه ناچیزم را ببخشم تا آرمین مرا طلاق دهد.

پس از وی شوهرش نیز طی اظهاراتی گفت: یک انتخاب نادرست باعث شد در 25 سالگی در آستانه جدایی از همسرم قرار بگیرم. شناخت من و سمیرا تنها از روی ظاهر همدیگر بود و برای اینکه یکدیگر را بشناسیم باید بیشتر تحقیق می کردیم اما ما فقط در مراسم عروسی یک ساعت با هم صحبت کردیم و سه روز بعد نیز به عقد هم درآمدیم.


آرمین همچنین در مورد علت اختلافش با همسرش گفت: توقعات سمیرا از من بسیار بالا است، او دائم برایم خرج تراشی می کند و من نیز درآمدم با توقعات او همخوانی ندارد. به همین دلیل پس از 21 روز زندگی مشترک در حالی که پی به اشتباه مان برده ایم، تصمیم داریم به زندگی مشترک کوتاه مان پایان دهیم.

در پی اظهارات این زوج قاضی عموزادی با بررسی گفته هایشان رای به جدایی آنها داد و آرمین و سمیرا پس از سه هفته زندگی مشترک از هم طلاق گرفتند.


منبع: نودهشتیا

درود

دیروز عصر خبر فوت نوه ی عمه رو بهم دادن تازه یک ساله شده بود بعد از سه ماه بستری بودن توی بیمارستان فوت کرد.

این روزا اصلا حالم خوب نیست همش استرس دارم به ظاهر می خندم سر به سر دوستام میزارم تا حدی که از دستم عصبی میشن  ولی خودم. دیشب به حدی رسید که دیگه مامانم هم متوجه شد که حالم خوب نیست (چون خیلی کم پیش میاد بقیه متوجه ناراحتیم بشن)

امروز هم از صبح درس خوندم خیلی خوب بود روزی که درسام رو نمی خونم کامل اون روزم خراب میشه عصبی میشم دیروز داشتم به دوستم میگفتم بهم گفت دیوونه ای دیگه


اینم یک حرکت جالب




پ.ن: الان که دارم مینویسم بهتر از دیروزم. قهوه تلخ هم خوبه واسه وقت بیکاری ببینیم بخندیم.

بدرود

سلامممم

خوبید؟

امروز دانشگاه خیلی خوش گذشت ۱ امتحان خوشگل دادیم (کامل شدم) یکی از بچه ها یه فراری خوشگل  پیدا کرد توی دانشگاه رفتیم کلی عکس گرفتیم باهاش

 


این چند روز هم که بیکاریم تا یک شنبه که بریم دانشگاه بعد هم امتحان داریم

اینم عکسی از ناخنم


پ.ن : نمی دونم چرا این برنامه سی پلاس پلاس نصب نمیشه

بدرود